سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خا نه دوست
گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده گروه طراحی تم کده

گوشهای از خاطرات شهید صیاد شیرازی

این پیشونى بوسیدن داره/ وقتى ایشون راضى باشن، امام عصر هم راضین

قرار بود بهش درجه سرلشگرى بدهند. «گفتیم به سلامتى مبارکه بابا.» خندید. تند و سریع گفت «خوش بحالم امّا درجه گرفتن، فقط ارتقاى سازمانى نیست. وقتى آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس مى کنم ازم راضیَن. وقتى ایشون راضى باشن، امام عصر هم راضین. همین برام بسه.

21 فروردین سالگرد شهادت امیر سرلشگر علی صیاد شیرازی به دست اعضای گروهک تروریستی منافقین بود.

به گزارش ابصارنیوز، سرتیپ صیاد شیرازی در سال 67 در عملیات مرصاد که مرزهای غرب ایران مورد هجوم گروهک منافقین قرار گرفته بود، منافقین را شکست داد. سرانجام صیاد شیرازی در مقام جانشینی ریاست ستاد کل به خدمت مشغول شد. سرتیپ صیاد شیرازی در 16 فروردین 1378 با حکم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشگری نایل آمد اما در صبح روز 21 فروردین 78 توسط اعضای سازمان تروریستی منافقین که با لباس مبدل به منزل ایشان نزدیک شده بودند، ترور شد و به شهادت رسید.

 

به مناسبت سالروز شهادت امیر صیاد شیرازی، سایت «سبکبالان» گوشههایی از خاطرات این شهید بزرگوار را منتشر کرده است:

این پیشونى بوسیدن داره

نبودیم. رفته بودم ملاقات آقاى خامنه اى.

عصر که برگشتیم دفتر، پرسید «نبودى. کجابودى؟»

گفتم «خدمت آقا بودیم.»

از جایش بلند شد. آمد جلو. پیشانیم را بوسید.

تعجب کردم. پرسیدم «طورى شده؟»

گفت «این پیشونى بوسیدن داره. تو امروز از من به ولایت نزدیک تر بودى.»

فرمانده نیروى زمینى تشریف مى آرن

آخر شب بود. یک دفعه متوجه سر و صدا شدم. چند نفر مى آمدند طرفم.

ایست دادم. کسى داد زد «ازنو! فرمانده نیروى زمینى تشریف مى آرن.»

شک کردم .یک درصد هم احتمال نمى دادم آن وقت شب، فرمانپده نیرو بیاید از خط بازدید کند.

همین طور جلو مى آمدند. نمى شد صبرکرد. باید کارى مى کردم. ضامن نارنجک را کشیدم و پرت کردم طرفشان.

توى بازداشتگاه فهمیدیم که فرمان ده نیروى زمینى ارتش و همراهانش مجروح شده اند.

صیاد گفته بود «اون سرباز باید تشویق بشه. چون سر پست هواسش بوده، هوشیار بوده. مقصر فرمانده گردانه که بى موقع داد کشیده از نو.»

نمى دانستم بخندم یاگریه کنم.

وقتى ایشون راضى باشن، امام عصر هم راضین

قرار بود بهش درجه سرلشگرى بدهند.

«گفتیم به سلامتى مبارکه بابا.»

خندید. تند و سریع گفت «خوش بحالم امّا درجه گرفتن، فقط ارتقاى سازمانى نیست.

وقتى آقا درجه رو بذارن رو دوشم، حس مى کنم ازم راضیَن.

وقتى ایشون راضى باشن، امام عصر هم راضین.

همین برام بسه.

نباید ارز رو از کشور خارج کنی

راهى مکه بودم. مسافر حج بودم. آمد گفت «عزیزجون، رفتى مکه، فقط کارت عبادت باشه، زیارت باشه. نرى خرید کنى.»

گفتم «من که نمى خوام برم تجارت. امّا نمى شه دست خالى برگردم. یک سوغاتى کوچیک براى هرکدوم ازبچه ها که دیگه این حرفا رو نداره.»

گفت «راضى نیستم حتابرام یه زیرپوش بیارى. من که پسربزرگتم نمى خوام. نباید ارز رو از کشور خارج کنى، برى اون جا خرجش کنى.




موضوع مطلب :

شنبه 90 فروردین 27 :: 12:35 صبح

آمارگیر حرفه ای وبلاگ و سایت